انقلاب عاشورایی ایران/دکتر عزیزالله سالاری

مقاله زیر با عنوان انقلاب عاشورایی ایران نوشته دکتر عزیز الله سالاری، می باشد که به تحریریه ارسال و عینا منتشر می شود.

 

 

انقلاب اسلامی ایران ، یگانه نسخه ای است که درگسترۀ روزگاران ودر میان انقلاب های شهره جهان مانند: انقلاب اکتبر روسیه ، انقلاب کوبا ، انقلاب الجزایر ، انقلاب کبیر فرانسه و ….. بی همتا بوده و به لحاظ ماهیت ، آرمان ، ایدئولوژی ، رهبری ، اهداف ، شعارها ، به ویژه عامل محرک ، با دیگر انقلاب ها متفاوت است. ریشه چنین تحول سترگی را برخلاف اندیشه های مارکسیستی ، نه در روند نظام طبقاتی ونه در فرایند ابزار تولید و جبر تاریخ ، بلکه در نهضت عاشورا باید جست.

به درستی که روح دینی و مذهبی مردم ، همان که در اندیشه و تصورات ارکس – پیشوای مکتب کمونیسم ـ افیون و عامل سکون و رکود توده ها قلمداد می شد ، عاملی شد برای حرکت بالنده و پویا وتکاملی ونیز فریادهایی که خواب غفلت ، سنگین ودراز دامن را از دیدگاه مردم زدود و ربود. این خیزش مکتبی از ژرفای دل وجان و ایمان مسلمانان برخاسته بود وپیش از آن که به قصد سامان بخشی نان و مسکن ودستمزد باشد،  به منظور عمل به تکالیف الهی ودر آن رهگذر ، مبارزۀ با طـاغوت و زنده کردن اصول و ارزش ها و آموزه های معنوی ودینی بود. اصول و آموزه هایی که قرن ها در زیر  گرد و غبار غفلت وعافیت جویی وتسامح به فراموشی رفته و می رفت.  واژه های ولایت ، عدالت ، شهادت ، طاغوت ستیزی ، اقامۀ قسط ، امر به معروف و نهی از منکر ، اهتمام به امور مسلمین ، حکومت دینی ، حج ابراهیمی ، عزت مسلمانان ، دگرگونی درحیات دنیایی اهل ایـمان ، و مانند آن گرد گیری شد و با طراوت در صحنه های اجتماعی جلوه گری کرد. دیانت از کنج انزوا و سیاست گریزی به میدان های سیاست آمد و سیاست از رویکرد دین گریزی ودین ستیزی به در آمد وپیوند های استوار و بی گسست با دیانت خورد و بر دیدگاههای سکولاریستی که دین را از ساحت حکومت ، سیاست و تدبیر دنیا  بر کنار می پنداشت و وجه دنیایی دین را انکار  می کرد ، خط بطلان کشید. جنبش عاشورا و روشنگری های حسین بن علی (ع) وسخنان جاودانه او گویای این حقیقت است که عمل به تکالیف دینی ، امر به معروف و نهی از منکر ، تاسیس حکومت دینی و شهادت طلبی در یک سیر طولی وتکاملی است. این گونه که سید الشهدا (ع) به خاطر عمل به تکالیف و فریضه سازندۀ امربه معروف و نهی از منکر قیام کرد و بهترین و شایسته ترین کار برای این وظایف ، تأسیس حکومت دینی بود تا  بتواند دین را از غربت برهاند و از شکل و  روش فردی نجات بخشد.

با این نگرش ، انجام تعالیم دینی و اقامه قسط  و تقویت ارزشها و ستیز با ناروایی ها  به شکلی منتقدانه ، با تشکیل حکومت اسلامی میسورخواهد بود و این الگویی است که از متن دین و سیرۀ نبوی وعلوی و حسینی بر گرفته می شود و صد البته که که شهادت همواره به عنوان یک آرزوی شخصی مورد توجه انسانی استثنایی چون حسین (ع)  بود. امام حسین (ع) به جهت اندیشۀ توحیدی وخدا محوری اش ، با طاغوت در افتاد وبه خاطر دغدغۀ  عدالت خواهی اش- و این که عدالت را آموزه ای کلیدی و بنیادین                 می دانست ـ به پا خاست. از این رو ، دین مداری بدون اندیشۀ توحیدی وعدالت خواهانه که لازمه اش طاغوت ستیزی و ورود  به ساحت سیاست بوده است ، امکان پذیر نخواهد بود. نهضت امام خمینی و سپس انقلاب اسلامی ایران ، دیانت را با سیاست آشتی داد و این آشتی به گونه های زیر رخ نمود:

1-   عینیت دین و سیاست
2-   تلازم دین و سیـاست
3-   مقدمی بودن سیاست نسبت به تحقق آموزه ها و اهداف دین

به هر حال ، محور این انقلاب ، دین ، فرهنگ دینی و رهبری دینی بود ؛ نه موارد کمرنگی که در بیانات پاره ای از نظریه پردازان دیده و شنیده می شود . به تعبیر میشل فوکو: « جنبشی که نفس مذهبی در آن دمیده شده است[1] ».

فوکو که خود پیش از انقلاب ودر گرما گرم نهضت امام خمینی (سال1357) به ایران سفر کرده بود،  مقــاله ای دارد به نام « تهـران ، دین بر ضد شاه » که در آن جا دین را نقطه ی مقابل شاه  می بینند وی می گوید: « هزاران تظاهرکننده ، دست خالی ، جلوی سربازان مسلح در خیابان های تهـران رژه می رفتند و فریاد می زدند: « اسلام ، اسلام » ،  « برادر ارتشی چرا برادر کشی؟» ، « برای حفظ قرآن ، ارتش به ما بپیوند » ،                  « خمینی خمینی تو وارث حسینی »  . . . .

می دانیدکه این روز ها چه چیزی برای ایرانی ها خنده آور است و به نظرشان از هر حرفی ابلهانه تر،  خشک تر و غـربی تر است؟ « دین تریاک تـوده هاست » . تا همین دوران رژیم های فعلی ، ملاها [در روزهای جمعه] تفنگ در دست خطبه می‌خواندند . . . . در برابر قدرت های مستقر ، تشیع پیروان خود را به نوعی بی قراری مدام مسلح می کند ودر ایشان شوری می دمد که هم سیاسی است و هم دینی است[2]. بر این بنیاد ، روان شناسی اجتماعی و نیز جامعه شناسی این جنبش  و سر انجام  انقلاب اسلامی تنها با شناخت دین و آموزه های اسلامی ممکن خواهد بود. بی گمان از نگاه آموزه های مارکسیستی که انسان و تاریخ را حیوانی صرفاً اقتصادی می بیند و برای تاریخ جز« جنگ طبقاتی[3] » چیز دیگری نمی شناسد ، ونگاهی جدالی و دیالکتیکی به کلیت تاریخ و جامعه دارند، هرگز رخداد بزرگی چون انقلاب اسلامی مردم ایران قابل درک وهضم نیست.

در این نگاه ، اصالت به ماده و مظاهر مادی داده می شود و بنیان مستحکم و بلندی چون دین و مذهب  هیچ گونه اصالتی نداشته ، بلکه تنها روبنایی است از ساختار اقتصادی که دوره به دوره در تجدید و تغییر است. در این نگرش ، تنها عامل حرکت تاریخ و جنگ ها و چالش ها ، اقتصاد است و بس. از این رو ، دین نه اصالتی دارد و نه استقلالی که بتواند منشأ حرکت و جنبش انقلابی باشد. نگرش قابل تأمل دیگر به پدیدۀ انقلاب ، نگرشی است لیبرالیستی که اساساً این پدیده را نوعی شورش و واقعه ای غیر عقلایی تلقی می کند. در این دیدگاه ، انقلاب چنان حادثه ای طبیعی و کور است که همه چیزرا در سر راه خود خورد می کند و مقاومت در برابر آن امکان ناپذیر است[4]. لیبرال ها به خاطر خشونت بار بودن انقلاب واین که به گمان آنان این واقعه خرجش از دخلش بیشتر است ، روی خوشی به آن نشان نمی دهند و بر این باورند که این رخداد چه در شکل مترقی و نو اندیشانه ، و چه در شکل سنتی و به تعبیر آنان واپس گرایانه نظام سرمایه داری را در معرض مخاطرات شدید قرار می دهد. این رویداد اگر در شکل سنتی باشد ، به خاطر رو در رو شدن با مدرنیته ، پیامد های ناگوارتر و مخاطرات جدی تر را پدید می آورد. بر این مبنا  ، آنان معتقدند که باید نتایج و ثمرات انقلاب را که در همان دگرگونی درنظام اجتماعی و نیز سامان دهی زیر بنایی آن است ، درشکل اصلاحات و تغییرات تدریجی پی گرفت.

کارل پوپر از نظریه پردازان نامور لیبرالیسم در کتاب « جامعۀ باز و دشمنانش» ، به سان دیگر اندیشمندان لیبرالیستی، با هـر گونه انقلابی در ستیز است و حفظ وضع موجود و نظم و آرامش در چارچوب نظام حاکم (دموکراسی لیبرال) را می طلبد. وی به جای انقلاب که به نظر او همیشه به خشونت می انجامد و بنا بر این محکوم است ، نظریه «مهندسی تدریجی اجتماعـی» را در ساحت تحول مطرح می کند. مقصود پوپر از این نظریه ، نوعی رفرمیسم و اصلاح گری در چارچوب حفظ کلیت و اصول تمدن غربی و کلیت نظام دموکراسی سرمایه دارانه است.

پوپر با هر نوع انقلاب و هر چیزی که بر هم زننده نظم موجود دموکراتیک لیبرالی عالم باشد ، مخالف است. او هر نوع آرمان گرایی را نفی می کند[5] و می نویسد:

«شاید خطرناک ترین اندیشۀ سیاسی ، آرزوی کامل کردن و خوشبخت ساختن انسان است. کوشش برای پدید آوردن بهشت در زمین ، همواره دوزخ ساخته است.»[6]

پس با این رویکـرد مارکسیستی و لیبرالیستی که به گفتـه زنده یاد دکتر شریعتی ، در یکی انسان قالبی و در دیگری قلابی[7] است، نمی توان به حقیقت ژرفنای انقلاب اسلامی پی برد.

بررسی و شناخت صائب و صحیح انقلاب اسلامی ایران تنها با نگاه عاشورایی و اسلامی امکان پذیر خواهد بود؛ زیرا که چنین رویداد ستـرگی ، رنگ و بوی قداست به خود        می گیرد و به منزلۀ یکی از بزرگ ترین و اصولی ترین فرایض و تکالیف دینی قلمداد          می شود. مهندسی تدریجی اجتماعی و اصلاحات غیر خشونت بار جوامع را باید در عرصۀ  خیال و ناکجا آباد جست و جو کرد. آن جا است که ثابت می شود جبهۀ باطل وقتی دست از قدرت و سیطرۀ خویش حتی با کشتار و حبس و در بند ساختن مردمان بر نمی دارد ، تنها راه چاره ، مبارزۀ شهادت طلبانه و به تعبیر لیبرالها « خشونت بار» خواهد بود.  اسلام و انقلاب اسلامی ، مبتنی بر کتاب هدایت و ترازوی عدالت است وشمشیر فقط برای دفع موانع و سرکوب خشونت و خشونت گرایی است.

انقلاب اسلامی شکوهمند ترین جلوۀ آیین اسلام است که عزت مسلمانان و ذلت اهالی استبداد و استعمار را در پی داشته و دارد. همان که به قول کواکبی – پرچمدار نهضت اسلامی سوریه در واپسین سالیان سدۀ نوزدهم ـ اگر همین آیۀ « لا اله الا الله» در میان مسلمانان به خوبی تفسیر شود ، استعماری برجا نمی ماند[8]. این رویداد شکوهمند ، زیباترین تجلی از تجلیات مذهب تشیع است که سرافرازی و رهایی و کرامت را برای پیروانش به ارمغان می آورد. همان گونه که فؤاد جرداق مسیحی گفت: « در شگفتم که در جامعه ای نهج البلاغه باشد ، ظلم هم باشد.[9] »

هنگامی که گاندی- رهبر بزرگ استقلال هند- مبارزه وآزادگی را از حسین بن علی        می آموزد، دیگر شیعیان آن حضرت برای بهره مندی از آموزه های عاشورایی جای خود دارند[10].

دکتر رمضان عبدالله از رهبران سازمان جهاد اسلامی فلسطین می گفت: روزی در دانشگاه، مجاهد شهید دکتر فتحی شقاقی را با کتابی از امام حسین (ع) دیدم. وی آن کتاب را به من داد و گفت:« با این شخصیت می توانیم انتفاضه را به پیروزی برسانیم.»

نکتۀ مهم این است دکتر فتحی شقاقی از برادران تسنن بود ، به حسین بن علی (ع)        تأسی جسته و راه او را برای پیروزی نهضت خویش برگزید.

پس تا زمانی که دین زنده و پاینده است و تا موقعی که آتش عشق به حسین (ع) در دل های مشتاقان زبانه می کشد، انقلاب اسلامی و عاشورایی هم جاودانه است. چه خوب گفت        حسین منزوی:

«ای جوهر سرداری سر های بریده             و ای اصل  نمیرندگی  نسل نمیران»

البته این به معنای خواب و خیال راحت و ایمنی از آسیب ها و آفات در پیش رو نخواهد بود. آسیب شناسی و چاره جویی برای آسیب ها حقیقتی است که نباید به فراموشی سپرده شود.

رهبری انقلاب

تو  آن سروی  که گر سر برکنی سرها  بیارایی    وگـر سرور شـوی آیین سـرورها  بیارایی

نـه هرکـو کـاروان رانـد رمـوز رهبــری داند      تو روح الله رهی داری که رهبر ها بیارایی

«شهـریار»

جایگاه رهبری انقلاب در این میان بسیار مهم و نقطۀ اصلی توجه و تأمل هر انسانی است. شخصیت بی همتا ، جامع ، جذاب و شاید منحصر به فرد خمینی کبیر که به نظر فرزانگان و صاحب نظران، پس از معصومین (ع) مانندی نداشته ، پررنگ ترین جزء از اجزاء سازندۀ انقلاب است و همان گونه که اسلام بدون محمد (ص) و تشیع بدون علی (ع) معنایی ندارد، این انقلاب بی نام خمینی در هیچ جای جهان شناخته شده نیست[11].

دانایی و درد مندی ، وقار و ارجمندی ، عرفان و شورمندی ، حکمت و فرزانگی ، فقاهت و ژرف نگری، سیاست و دور اندیشی ، و نیز جاذبه و هیبت و شجاعت ، در او چنان باهم آمیخته بود که ترجمان واقعی این شعر می نمود:

حسن یوسف دم عیسی داری                       آن چه نیکان همه دارند تو تنها داری

وی گویی حکمت و درایت سید جمال الدین اسد آبادی ، جاذبه و نفوذ میرزای شیرازی ، شجاعت و وارستگی سید حسن مدرس وسر به داری و سازش ناپذیری شیخ فضل الله نوری و شیخ محمد خیابانی را همه و همه در خویش جمع آورده بود و نماد دل انگیزی شده بود از تمام ابعاد انسانی که بدون تردید از یک انسان کامل انتظار می رفت.

او را خمینی بت شکن می گفتند؛ زیرا بت طاغوت و نظام دو هزار و پانصد سالۀ شاهنشاهی را شکست و توفیق تأسیس حکومت دینی را یافت؛ توفیقی که پس از شهادت علی (ع) نصیب  هیچ کدام از مسلمانان نشده بود و به گفتۀ زنده یاد سلمان هراتی:

پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت      شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت

بسیـار بــود رود در آن بـرزخ کــبود        امـا دریـغ زهــرۀ دریـا شـدن نــداشت

گـم بـود در عمیـق زمین شـانۀ بهــار      بی تو ولی زمینه پـیـدا شـدن نــداشـت

در آن کویر سوخته آن خـاک بی بهـار       حتـی عـلف اجازۀ زیبا شدن نـداشـت[12]

آری در میان این همه ، کسی که دریایی شد ژرف و آبی و خروشان جز خمینی بت شکن نبود. همو که در تنگنای مبارزه با نظام ستم شاهی فریاد سرداد: « خمینی را اگر دار هم بزنند سازش نخواهد کرد » و نیز گفت: « والله در عمرم نترسیدم ». از این کلام امام علی(ع) در خطبۀ متقین: « عَظُمَ الخالقُ فی أنفسهِم فَصَغُرَما دُونُه فی أعیُنهم[13]» آفریدگار در دل و جان- اهل تقوی- بزرگ است؛ پس غیر خدا در دیدگان آنان کوچک است.

وی احیاگر اسلام ناب محمدی(ع) دراین عصر پر فراز و فرود بود؛ اسلامی که خواب استعمارگران و سلاطین را آشفته ساخت و روح تازه ای در کالبد نیمه جان مستضعفان و محرومان دمید. این منجی و محیی بزرگ ، نسخه های مکاتب انحرافی چون مارکسیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم را که جاذبه هایی کاذب برای جوانان و دانشگاهیان داشت، در هم پیچاند و نسخۀ شفابخش و رهایی بخش اسلام را در عصر غربت دین ، با بیانی شیوا و رسا عرضه داشت و ثابت کرد که روشن فکر آن کسی نیست که فرهنگ های غربی تعریف        می کنند؛ بلکه باید در کنار ویژگی های متعارف و مذکور ، درد مندی ، التزام و تعهد ، طاغوت ستیزی و فداکاری را به عنوان ارکان اساسی روشن فکری بیان نمود. همان که جاودان یاد جلال آل احمد بر آنها پای فشرده است[14]. از این روی در کسوت یک روحانی در عرصۀ روشن فکری بر فراز ایستاد و انقلابی عمیق در اندیشه ها ودیدگاه ها نسبت به دین و روحانیت پدید آورد. وی پیش از آن که به نبرد مسلحانه و شعارهای سازمان های مسلح به سلاح عمل کند ، درقلوب توده ها نفوذ کرد و جنگ روانی را به سود خویش ونهضت خدایی اش پایان بخشید. از این رو، بر ارتش غلبۀ مسلحانه نکرد؛ بلکه با حقانیت خود ارتش را تسخیر و ذهن و ضمیر آنها را مجذوب شخصیت بلند و معنوی خویش ساخت. او ابرمردی بود که قوی تر و جدی تر از سید جمال الدین اسد آبادی ، علامه اقبال لاهوری ، جلال آل احمد و دکتر شریعتی ، بازگشت به خویشتن و فرهنگ خودی را به عرصه های اندیشه و عمل کشاند و روح خود باوری را در مسلمانان دمید و عزت و سر بلندی رنگ باخته و فراموش شده را دیگر بار بازسازی کرد. او بود که با موج های خروشان خویش ، پاک ترین یاران و شوریده ترین پیروان را به میدان های شرف و کرامت آورد و از این رو با شگفتی هایی که خود و آنان  آفریدند ، معدل و سطح انسانیت را بالا بردند.

معرفت دینی و عرفانی که او در عرصه های گوناگون به نمایش گذاشت ، نه برای گریز از صحنه های اجتماعی و مبارزه و حماسه ، که معرفتی نجات بخش و عرفانی سرخ و عاشورایی و حماسی بود؛ همان که به قول سعدی نجات غریق را می آموخت:

گفت آن گلیم خویش به در می برد زموج      وین جهد می کند که بگیرد غریق را[15]

بنیادی ترین آموزه های آن پیشوای بزرگ ، ولایت فقیه بود که بر گرفته از سنت و سیرۀ معصومین (ع) است. ولایت مطلقۀ فقیه بر خلاف تلقی خام اندیشان و مغرضان ، نه به معنای قدرت مطلقه و بی چون و چرا که به معنای حاکمیت بر مطلق آن چه معصومان حکومت داشتند- نه بخش هایی از آن-  قرائت می شود. افزون بر آن ،یعنی حاکمیت شخصیت حقوقی فقیه بر مردم ؛ نه  شخصیت حقیقی اش. ولی فقیه در غیاب امام معصوم (ع) ، شبیه ترین انسان نسبت به او است تا خود ضامن حفظ و عینیت یافتن دین و هدایت مردم باشد.

امام خمینی (رض) در نظر و عمل نشان داد که ولایت فقیه حافظ دین ، عدالت ، آزادی و استقلال  و نیز دژی تسخیر ناپذیر در برابر استبداد و استکبار است. او بنای جمهوری اسلامی را بر پایۀ ولایت فقیه نهاد و خود که منادی بزرگ آزادی و استقلال در دوران معاصر بود ، بیشترین پا فشاری را بر این رکن رکین تشیع داشت. امام بر خلاف تشکیکات پاره ای از بد خواهان ، تز نه شرقی نه غربی را به گو نه ای شایسته در حوزه های اصول و مبانی فکری و عقیدتی گسترش داد و نسخۀ رهایی بخش امت اسلامی را نه در حاکمیت دیکتاتوری و نه در حکومت دموکراتیک غربی و نه در سیطرۀ کمونیسم ، که در جمهوری اسلامی دید و برگزید. «اوریانافالاچی» – خبرنگار ایتالیایی – از وی پرسید که چرا با حکومتی تحت عنوان « حکومت دموکراتیک اسلامی » موافق نیستید ، پاسخی منطقی و شایسته با این مضمون داد : اسلام خود در بر دارندۀ دموکراسی است و اگر واژه ی دموکراتیک را به آن اضافه کنید ، یعنی اسلام آن را ندارد. مثل این که به فردی بگویید مسلمان باش ، نماز هم بخوان. گویی نماز خواندن در اسلام نیست که چنین گفته        می شود. پس جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد.

آری آن پرچمدار پاکدامن ترین و فرهنگی ترین انقلاب در عصر غیبت ، عمدۀ درد مندی و دغدغه اش متوجه مستضعفان[16] و پا برهنه ها بود و خود به سان آنان زندگی می کرد. همچنین بارها با آن غیرت علوی اش از جنگ فقر و غنا می گفت وبر این نبرد اصولی سخت تأکید می ورزید.

افزون بر این ، مردم دوستی و نظر توده ها را بسیار اساسی می دید و آراء آنان رامیزان مقبولیت می دانست. او در وصیت نامۀ الهی- سیاسی اش می گوید: « بی تردید انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است و رمز پیروزی را ملت می داند ونسل های آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکن اصلی آن انگیزه الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی؛ و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه و مقصد .» همچنین می فرماید:        « این جانب به همه ی نسل های آینده و حاضر وصیت می کنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت الله بر قرار باشد و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از کشورتان قطع شود ، این انگیرۀ الهی را که خداوند تعالی در قرآن کریم بر آن سفارش نموده ، از دست ندهید؛ و در مقابل این انگیزه که رمز پیروزی و بقای آن است ، فراموشی هدف و تفرقه  واختلاف است».

امام و سیادت کاریزمایی

پاره ای از اندیشمندان ، امام را دارای شخصیتی « کاریزماتیک » دانسته اند. مارکس وبر در یک تیپ بندی جامعه شناختی ، اقتدار سیاسی را به سیادت سنتی (موروثی) ، کاریزمایی (فرهمندانه)و قانونی(عقلانی) تقسیم می کند. این هر سه نوع سیادت ، منبعی برای مشروعیت سیاسی است.

کاریزما برشخصیت فردی منطبق است که دارای ویژگی منحصر به فرد است و به عنوان کسی که دارای توانایی ها یا خصوصیت فوق طبیعی ، فوق انسانی یا حداقل استثنایی است، شناخته می شود. کاریزما مفهوم عامی است که شامل شخصیت های استثنایی مذهبی (چون پیامبران و منجیان) و دنیوی (مانند ناپلئون، هیتلر) می شود . . . . با پیروزی انقلاب ، مشروعیت نظام سیاسیِ جایگزین شده ، وابسته به اقتدار کاریزماست.[17]

به عقیده ی وبر ، سیادت کاریزمایی در شکل و حالت اصیل خود دارای سرشتی غیر معمول است. مناسبات اجتماعی شدیداً شخصی است که به اعتبار و اثبات خصائص کاریزمایی بستگی دارد. بنا بر این ، سیادت کاریزمایی پایدار نیست و با مرگ کاریزما ، اقتدار سیاسی جامعه عمیقاً دگرگون می شود. این دگرگونی نتیجۀ فرایند گریز ناپذیری است که وبر از آن به عنوان روزمره و عادی شدن کاریزما نام می برد[18] .

واقعیت این است که امام خمینی از لحاظ اقتدار و استثنایی بودن شخصیت و این که چهرۀ منحصر به فرد ونیز انسانی فوق العاده در عصر خویش بود ، مصداق رهبران کاریزمایی است. اما از این بابت که به سبب آموزه های فرهنگی و مذهبی اش ، برای همیشه در تار و پود نظام سیاسی و دستاورد های خویش باقی مانده و رنگ نمی بازد ، فرا تر از شخصیت های کاریزمایی چون هیتلر و ناپلئون است . تعالیم او به گونه ای است که همیشه می فرمود:        « من در میان شما باشم یا نباشم . . . ». از این رو امام با نهادینه کردن نظام سیاسی  مورد نظرش و قانون مند کردن اقتدار سیاسی حاکمیت و بالا تر از این ها با بیان ریشه ها و شالوده های دینی و ماورایی برای دستاوردهای ارجمند خویش ، آن اقتدار سیاسی و مقبولیت را نهادینه وجاودانه ساخت؛ به گونه ای که بعد از کوچ ملکوتی اش با صلابت و استوار باقی بماند.

سخن دربارۀ جلوه های گوناگون آن ابر مرد بسیار است و پایان این مقال پایان من است و گرنه:

یک دهان خواهم به پهنای فلک                    تا بگویم وصف آن رشک ملک[19]

سر انجام آن شخصیت بی بدیل و رهبری سترگی که پیشوای فرزانه ای چون خامنه ای عزیز را در مکتب خویش پروراند ، آن ابر مردی که شرح زندگانی و عروجش قصه ای مانا بر صفحه صفحۀ دل های عدالت گستران و آزادی خواهان و چهرۀ نورانی و تابناکش به سان خورشید در آسمان روزگاران ، همواره خوش می درخشد ، نام و یادش با پاک ترین و زلال ترین انقلاب هزارۀ اخیر آمیخته است.

او که بی مانندترین ، پرغوغاترین و پرشورترین استقبال و بدرقۀ تاریخ را به خود اختصاص داد ، میراث گرانمایۀ انقلاب یعنی جمهوری اسلامی را به دست فرزند فرازمند و برومندش- که خود نام خورشید انقلاب را بر او نهاد- سپرد و « بار بست وبه گردش نرسیدیم و برفت.»

سخن را با ابیاتی از سرودۀ شاعر سفر کرده زنده یاد « استاد عبدالحسین عتیق بهبهانی»    به پایان می برم:

سحـرگاهی کـه عـزم کــوچ کردی          ستــاره در قفایت گریه هـا کرد
نـدا بـرخــاست از مـرغ شباهنگ           که رحلت از جهان روح خدا کرد
نه کاخی داشت نه تختی نه تاجی            نـه کاخی از بـرای خود بنـاکرد
بنـازم این چنین فـرمـانـروایی               کـه حـق حـاکمیت را ادا کــرد

والســـلام

با سپاس و درود به روان جاوید همۀ شهیدان انقلاب اسلامی

دکتر عزیزاله سالاری       بهمن ماه 88

1- فوکو ، میشل : « ایرانی ها چه رویایی در سر دارند » ترجمه حسین معصومی همدانی

2-    نک :  مارکس و انگلیس : « مانیسفیت حزب کمونیست »

3- نک: بشیریه ، حسین: « انقلاب و بسیج سیاسی » ، ج 2 ص 144

4 – نک : بشیریه ، حسین: « انقلاب وبسیج سیاسی»ج 2ص 144

5- نک: زرشناس ، شهریار : « جامعه باز ، آخرین اتوپی تمدن غرب ، انتشارات حوزه ی هنری سازمان تبلیغات ، صص  41 و42

6- پوپر ، کارل: « انقلاب یا اصلاح » ، ترجمه ی هـ . وزیری ، انتشارات خوارزمی ص 6

7- نک: دکتر شریعتی ، علی: « انسان ، اسلام و ماکیسیم » ، حسینیه ارشاد

8-نک: کواکبی ، عبد الرحمان: «طبیعت استبداد » ترجمه ی عبدالحسین میرزای قاجارمرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی ص 77

9- نک: حکیمی ، محمد رضا : « جهش ها« ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی ، ص 62

10-نک : محسن زاده ، احمد: « آفتاب کربلا» ، انتشارات روحانی ص 97

11- اشاره به سخنی از مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای با همین مضمون.

12- نک: دری به خانه خورشید ، انتشارات سروش سال 1368

13-نهج البلاغه ، خطبۀ متقین

14-نک: آل احمد ، جلال : « خدمت و خیانت روشن فکران» ، انتشارات خوارزمی

15- سعدی در گلستان

16-اما حکومت حق برای نفع مستضععفان و جلو گیری از ظلم و جور و اقامۀ عدالت اجتماعی …. از بزرگترین واجبات و اقامۀ آن از والا ترین عبادات است (فرازی از وصیت نامه )

17- نک: وبر، ماکس:« اقتصاد و جامعه» ، ترجمه گروه مترجمان ، ج 1 ص392

18-همان ، صص436 و 443 و نیز ، نک: فراتی ، عبد الوهاب: « ننقلاب اسلامی چالش ها و بحران ها ، دفتر نشر معارف ، ص 132

19- از مولانا جلال الدین محمد بلخی ملقب به مولوی